خبرورزشی/ اردشیر لارودی؛ در حالی که به بیش از صد مرد دانا و توانا - در اندیشیدن و خردجمعی را معنا کردن- نیاز داریم تا ورزش را، قوامی به مراتب بیشتر بخشیم و با استحکامی واقعی و نه فرمبندیهای شکلی، از توان واقعی برخوردار سازیم، مردی با ژرفای نظر و نگاه عمیق، چون جعفر کاشانی را هم از دست میدهیم و گردن میگذاریم به مشیت الهی که شاید همین حادثه مولمه، باعث بهخود آمدن باشد و شاید از هنر سپردن کارها به دست کاردانها، برخوردار شویم!
پرسپولیس که در سالهای اخیر، اوجی گرفته بود کمنظیر، در عمر ٥٠ و چند ساله اش، از موهبت وجود علم و تجربه و خوباندیشی و درست اندیشه کردن کاپیتان کاشانی، بهرهای برد بسیار زیاد! پرسپولیس، در همه توفیقهای مدیریتی اش در سالهای گذشته نزدیک، نقش آقای کاشانی را که استراتژیک فکر میکرد و خلقالساعه و بدیههسازانه عمل مینمود، بسیار مهم میبیند!
برای پرسپولیس، شیوه عملی جعفر کاشانی و ثابتقدمی اش در پایبندی به اهداف و آماج باشگاه -که هنوز هم باشگاه شدن را در دستور کارهای خود دارد- هم نمونه است و هم الگوی عمل صالح!
میراث نامیر و ماندگار
پرسپولیس، تیم خوشبختی بود - و هست و میتواند که باز هم باشد- اگر از مردان عقلاندیش خود که تعدادشان اندک هم نیست، استفاده میکند! میراث اندیشگی آقای کاشانی - جعفر کاشانی- و نهادههای سلیقگی او، ستارهای است که راه را در سپهر عمل به رهنمودهای علمی، روشن میکند! باشد که راه مستقیم و صراط صحیح، باز هم و تا همیشه، طی شود! باشد که دانایان عرصه ورزش و سالکان طریق احترام و حرمتگذاری، پای به بیراهه نگذارند!
باشد که به بهانههای مختلف، خود را از ثروت و سرمایه مردان کهن که تازه اندیشی بخشی از وجود اینان است، محروم نخواهیم و بیبهره نسازیم! که هزار مرد از این دست، باز هم کم است! که اگر بر این باور راستاندیشانه باشیم، والیبال خود را -توسط آنان که موجب اعتلا و ارتقایش در کلاس جهانی شدند- به این روز که در این روزگار دچارش کردهایم و کردهاند، گرفتار نخواهیم کرد!
چراغ از بهر تاریکی
والیبال را میبینید؟ که در ماههای اخیر، چه پیچ و خمهای سنگینی را پیشروی خود قرار داده است و چگونه خودش را، دچار کرده است به عقوبتی که سزاوار آن نه بوده و نه هست، ولی خواستاندیشی و تکاندیشی و قدرتخواهی و انواع چنین بلیههای مدیریتی، با والیبال ما، در حال آنی کردن است که دعا باید کرد که چنین مباد!
والیبال، با هم اندیشی به این مرحله رسید و حالا باید (و البته که نباید) شاهد خانهخرابیهای ناشی از خوداندیشی و بهخوداندیشی باشد و باشیم! جنگ برای قدرت! جنگ بر سر تصاحب صندلی!
والیبال هم باید تن دهد به برکت هماندیشی و همهاندیشی و استفاده از مردان صاحب خرد! یاران بیمزد و یاوران بیمنت که شایسته خدمتند و عاشق پیشرفتهای مبنی بر قدرت و استعداد واقعاً موجود در والیبال!
والیبال باید یاد بگیرد که... چو به گشتی، طبیب از خود میازار! چراغ از بهر تاریکی نگه دار!
بیخردی محض
حکایت والیبال -که تیم ملی خود را، دچار مرضهای غرضی کرده است- حکایت بیخردانی است که پس از چند پله صعود، نردبان را از زیر پای خود میکشند و چه زود و چه سریع، دچار درد چهکنم، میشوند! و این مرضی است که در همه جا و در همه جوانب - هر جا که بیخردی و خودشیفتگی حاکم باشد- حرف اول را و حرف آخر را میزند!
هم اکنون، در لیگ برتر فوتبال، بیش از «دو سوم» تیمهای حاضر، به همین مرضی مبتلایند و درد بیدرمان تیم امید هم، ناشی از رخنه کردن همین ویروسهای مهلک است!
مردانی نظیر جعفر کاشانی را خانهنشین خواستن و تیم المپیک را - و تیم جوانان و نوجوانان و اکثریت مطلق تیمهای لیگ برتر و همه تیمهای لیگ آزادگان را- از تجربه مردان تاجری که خزانه تمامنشدنی فوتبال ایرانند، دور و دورتر نمودن!
سرطان ورزش ایران، این است: کاشانیها در خانه و «گوشتکوب نشانها» دستاندرکارهای همهکاره!
جعفر کاشانی رفت! امروز در زمین شاهین و در امجدیه -شهید افراسیابی- یک بار دیگر هم با او خواهیم بود و چه حقشناسانه هم! وداعی درخور کاپیتان پاکیزهخوی پرسپولیس که به یادمان آورد: سرمایه فوتبال ایران، در میلیاردها پولی که بسیار داده میشود، نیست! سرمایه فوتبال ایران، مردان و زنانی هستند که جعفر کاشانی، یکی از آنها بود! روشنیبخش تنگراههای تاریک!
باخت شیرین فرهاد
به تصمیم فرهاد مجیدی که خودش رفتن و نماندن و مبارزه نکردن و پیروز نشدن را انتخاب کرد و ترجیحشان داد، احترام میگذاریم و درباره کنارهگیری اش از تیم امید که به فرماندهی چالشگر و پیکارجو نیاز دارد، حرفی نمیزنیم! حتی اینکه شیرینی این تصمیم، دیری نمیپاید!
پرسپولیس که در سالهای اخیر، اوجی گرفته بود کمنظیر، در عمر ٥٠ و چند ساله اش، از موهبت وجود علم و تجربه و خوباندیشی و درست اندیشه کردن کاپیتان کاشانی، بهرهای برد بسیار زیاد! پرسپولیس، در همه توفیقهای مدیریتی اش در سالهای گذشته نزدیک، نقش آقای کاشانی را که استراتژیک فکر میکرد و خلقالساعه و بدیههسازانه عمل مینمود، بسیار مهم میبیند!
برای پرسپولیس، شیوه عملی جعفر کاشانی و ثابتقدمی اش در پایبندی به اهداف و آماج باشگاه -که هنوز هم باشگاه شدن را در دستور کارهای خود دارد- هم نمونه است و هم الگوی عمل صالح!
میراث نامیر و ماندگار
پرسپولیس، تیم خوشبختی بود - و هست و میتواند که باز هم باشد- اگر از مردان عقلاندیش خود که تعدادشان اندک هم نیست، استفاده میکند! میراث اندیشگی آقای کاشانی - جعفر کاشانی- و نهادههای سلیقگی او، ستارهای است که راه را در سپهر عمل به رهنمودهای علمی، روشن میکند! باشد که راه مستقیم و صراط صحیح، باز هم و تا همیشه، طی شود! باشد که دانایان عرصه ورزش و سالکان طریق احترام و حرمتگذاری، پای به بیراهه نگذارند!
باشد که به بهانههای مختلف، خود را از ثروت و سرمایه مردان کهن که تازه اندیشی بخشی از وجود اینان است، محروم نخواهیم و بیبهره نسازیم! که هزار مرد از این دست، باز هم کم است! که اگر بر این باور راستاندیشانه باشیم، والیبال خود را -توسط آنان که موجب اعتلا و ارتقایش در کلاس جهانی شدند- به این روز که در این روزگار دچارش کردهایم و کردهاند، گرفتار نخواهیم کرد!
چراغ از بهر تاریکی
والیبال را میبینید؟ که در ماههای اخیر، چه پیچ و خمهای سنگینی را پیشروی خود قرار داده است و چگونه خودش را، دچار کرده است به عقوبتی که سزاوار آن نه بوده و نه هست، ولی خواستاندیشی و تکاندیشی و قدرتخواهی و انواع چنین بلیههای مدیریتی، با والیبال ما، در حال آنی کردن است که دعا باید کرد که چنین مباد!
والیبال، با هم اندیشی به این مرحله رسید و حالا باید (و البته که نباید) شاهد خانهخرابیهای ناشی از خوداندیشی و بهخوداندیشی باشد و باشیم! جنگ برای قدرت! جنگ بر سر تصاحب صندلی!
والیبال هم باید تن دهد به برکت هماندیشی و همهاندیشی و استفاده از مردان صاحب خرد! یاران بیمزد و یاوران بیمنت که شایسته خدمتند و عاشق پیشرفتهای مبنی بر قدرت و استعداد واقعاً موجود در والیبال!
والیبال باید یاد بگیرد که... چو به گشتی، طبیب از خود میازار! چراغ از بهر تاریکی نگه دار!
بیخردی محض
حکایت والیبال -که تیم ملی خود را، دچار مرضهای غرضی کرده است- حکایت بیخردانی است که پس از چند پله صعود، نردبان را از زیر پای خود میکشند و چه زود و چه سریع، دچار درد چهکنم، میشوند! و این مرضی است که در همه جا و در همه جوانب - هر جا که بیخردی و خودشیفتگی حاکم باشد- حرف اول را و حرف آخر را میزند!
هم اکنون، در لیگ برتر فوتبال، بیش از «دو سوم» تیمهای حاضر، به همین مرضی مبتلایند و درد بیدرمان تیم امید هم، ناشی از رخنه کردن همین ویروسهای مهلک است!
مردانی نظیر جعفر کاشانی را خانهنشین خواستن و تیم المپیک را - و تیم جوانان و نوجوانان و اکثریت مطلق تیمهای لیگ برتر و همه تیمهای لیگ آزادگان را- از تجربه مردان تاجری که خزانه تمامنشدنی فوتبال ایرانند، دور و دورتر نمودن!
سرطان ورزش ایران، این است: کاشانیها در خانه و «گوشتکوب نشانها» دستاندرکارهای همهکاره!
جعفر کاشانی رفت! امروز در زمین شاهین و در امجدیه -شهید افراسیابی- یک بار دیگر هم با او خواهیم بود و چه حقشناسانه هم! وداعی درخور کاپیتان پاکیزهخوی پرسپولیس که به یادمان آورد: سرمایه فوتبال ایران، در میلیاردها پولی که بسیار داده میشود، نیست! سرمایه فوتبال ایران، مردان و زنانی هستند که جعفر کاشانی، یکی از آنها بود! روشنیبخش تنگراههای تاریک!
باخت شیرین فرهاد
به تصمیم فرهاد مجیدی که خودش رفتن و نماندن و مبارزه نکردن و پیروز نشدن را انتخاب کرد و ترجیحشان داد، احترام میگذاریم و درباره کنارهگیری اش از تیم امید که به فرماندهی چالشگر و پیکارجو نیاز دارد، حرفی نمیزنیم! حتی اینکه شیرینی این تصمیم، دیری نمیپاید!

