نظرسنجی

نظر شما درباره قرعه ایران در جام جهانی؟
۰
سه‌شنبه ۴ دی ۱۳۹۷ - ۱۰:۱۸
۰ |
۵

باد ما را خواهد برد

یادداشت| دل‌مان برای شال‌گردنت تنگ می‌شود

زمان مطالعه: ۱ دقیقه

دیروز صبح که خبر رفتنت آمد، در کنار همه خاطرات تلخ و شیرینی که برایمان گذاشتی، دلمان هوای شال‌گردنت را کرد. همانی که در هوا می‌چرخاندی و فضا را به دست می‌گرفتی.

خبرورزشی/مهدی همدانی؛ فرقی نمی‌کرد طرفدار کدام تیم باشی. تفاوتی نداشت که برای قرمز‌ها حنجره می‌خراشیدی یا گلویت را برای آبی‌ها پاره می‌کردی. در اواسط دهه هفتاد که هنوز خیلی کار‌ها در فوتبال ما «تابو» بود، مردی به فوتبال ما آمد که آن موقع هنوز پیر نبود و حس جوانی را روی سکو‌ها منتقل می‌کرد. وقتی شال‌گردن قرمز در استادیوم آزادی می‌چرخاند و سکو‌های قرمز را به وجد می‌آورد، حرکاتش حتی برای استقلالی‌ها هم جالب بود. جذاب بود، ولی جلف نبود. هیاهو می‌کرد، ولی غرق در هیاهو نمی‌شد. حاشیه را خوب می‌شناخت، ولی متن برایش در اولویت بود. مردی که تلفظ اسمش همیشه سخت بود، ولی فوتبال را راحت بازی می‌کرد.
استانکو
در تابستان سال ۷۴ وقتی پرسپولیس بحران‌زده را تحویل گرفت، کمتر کسی فکر می‌کرد آن کشتی شکسته با سکانداری مرد کروات به ساحل آرامش برسد، ولی رسید. سرخپوشان دو فصل با او قهرمان لیگ آزادگان شدند، بعد از ۷ سال شهرآورد را بردند و در کنار همه این‌ها زیبا بازی می‌کردند. در همه آن سال‌های زیبای پرسپولیس، استانکو شال‌گردنش را در هوا می‌چرخاند و پرسپولیسی‌ها را روی سکو‌ها به هیاهو وا می‌داشت. حتی این اواخر که سم شیرین دیابت امان و پایش را بریده بود هرگاه اسم پرسپولیس می‌آمد طوری حرف می‌زد که انگار از خانواده‌اش می‌گوید. هایدوک اشپیلت عشق اروپایی‌اش بود و پرسپولیس رفیق آسیایی او.
***
چند سال قبل وقتی سرمربی داماش بود، در هتل المپیک دیدمش. اخموتر و کم‌حوصله‌تر از قبل، ولی حرف پرسپولیس که به میان آمد برق را در چشمان کم‌سویش حس می‌کردی. از نوشابه منتفر بود، ولی تأکید داشت که به احترام پرسپولیس دلش می‌خواهد این سم سفید که قوطی‌اش قرمز بود را برایش باز کنیم. نوشابه می‌خورد و بحث‌مان گل انداخت. وقتی صحبت از پرسپولیس، شال‌گردن و کم‌لطفی‌هایی که سال ۷۶ در حقش شد به میان آمد، تلخندی زد و گفت: «شال‌گردنم را باد برد. به بادش دادند.»
آن شب برایم از سینما گفت و از علاقه‌ای که به سینمای کیارستمی داشت حرف زد. دلش می‌خواست فیلم «باد ما را خواهد برد» کیارستمی را ببیند، اما هنوز موفق نشده بود.
دیروز صبح که خبر رفتنت آمد، در کنار همه خاطرات تلخ و شیرینی که برایمان گذاشتی، دلمان هوای شال‌گردنت را کرد. همانی که در هوا می‌چرخاندی و فضا را به دست می‌گرفتی. حالا باد تو را برد و قطعاً روزی هم نوبت همسفر شدن ما می‌شود، ولی دل‌مان برایت تنگ می‌شود بداخلاق دوست‌داشتنی. برای خودت و شال‌گردن قرمزت. راستی استانکو سلام ما را به ایویچ هم برسان و بهش بگو ما را حلال کن پیرمرد.

وب‌گردی و دیدنی‌های ورزش

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرسنجی

نظر شما درباره قرعه ایران در جام جهانی؟

پربازدیدها

آخرین خبرها

منهای ورزش

بازرگانی