خبرورزشی/جهانگیر کوثری: درعین حالی که شاد است و شوقآور و پرهیاهو، برای خود یک درام به تماممعناست و گاه یک تراژدی! در تمام لحظات آن عشق و احساس جریان دارد. روی سکوها، در دل تماشاگران، در چهره مربیان، در عکسالعمل بازیکنان، در فعل و انفعالات آنها که گل میزنند و آنها که ناکام میمانند و در مقابلش دروازهبان حریف چه وجد و شوری دارد!
فوتبال پدیده عجیبی است، یک نمایشنامه نانوشته پر از اتفاقات و حوادث درام، کمدی و اندوهگین. در بازی کرواسی و دانمارک این درامها به وفور دیده شد، اما برای مرد ریزنقش و کاپیتان کرواسی، این اوج و فرودهای شدید کاملاً حس و دیده شد. آن زمان که مودریچ خسته در وقت اضافه با پاهای ضعیف و کوچک خود پشت ضربه پنالتی قرار گرفت. هیچکس نگفته بود او ضربه پنالتی را بزند، اما چون در آن شرایط سخت با آن فشار روانی شدید و مسئولیت ملی، کسی حاضر نبود پشت توپ بایستد، مرد کوچکاندام کروات، چون سرداران بزرگ تاریخ پشت توپ قرار گرفت و در ناتوانی محض و خستگی عضلات ضربه پنالتی را آرام توی دستهای اشمایکل جوان فرستاد. مودریچ رنگ به چهره نداشت و آرزوهای یک ملت، یک قبیله و یک کشور را بر باد داده بود. سکوها منجمد شدند و دالیچ مربی کروات صورت خود را در میان دو دستهایش پنهان کرد. در کرواسی همه مات و مبهوت پای گیرندههای خود دیدند سردار کروات چگونه بر زمین نشست و از آنجا که این فوتبال و راز توپ گرد در هر گردش خود داستانهای تازهای دارد، ادامه یافت تا بازی پس از ۱۲۰ دقیقه نبرد سخت و پرفشار به ضربات پنالتی کشیده شد و سردار زخمی و ناکام کرواتها یک بار دیگر در جنگ تن به تن مقابل یک وایکینگ به نام کسپر اشمایکل قرار گرفت که نبرد قبلی را برده بود. مرد کوچولوی کرواتها، چون کودک معصومی که از توپ و دروازه هراس پیدا کرده بود، ضربه آرام خود را در وسط دروازه نواخت و سرنوشت چنین خواست که اشمایکل از قبل به سمت راست خود شیرجه رفته بود. گل برای مودریچ و کرواسی و لبخند بیجان او که تبسم معصومانهای کرد و در نهایت کرواسی جنگهای تن به تن را برد و بزرگمرد کوچک کرواتها در آغوش یاران خود قرار گرفت. در فاصله ۳۰ دقیقه از یک اتفاق تراژیک به یک پایان خوش رسیدیم تا لحظات زیبای فوتبال را در حقیقت زندگی پیدا کنیم.
فوتبال پدیده عجیبی است، یک نمایشنامه نانوشته پر از اتفاقات و حوادث درام، کمدی و اندوهگین. در بازی کرواسی و دانمارک این درامها به وفور دیده شد، اما برای مرد ریزنقش و کاپیتان کرواسی، این اوج و فرودهای شدید کاملاً حس و دیده شد. آن زمان که مودریچ خسته در وقت اضافه با پاهای ضعیف و کوچک خود پشت ضربه پنالتی قرار گرفت. هیچکس نگفته بود او ضربه پنالتی را بزند، اما چون در آن شرایط سخت با آن فشار روانی شدید و مسئولیت ملی، کسی حاضر نبود پشت توپ بایستد، مرد کوچکاندام کروات، چون سرداران بزرگ تاریخ پشت توپ قرار گرفت و در ناتوانی محض و خستگی عضلات ضربه پنالتی را آرام توی دستهای اشمایکل جوان فرستاد. مودریچ رنگ به چهره نداشت و آرزوهای یک ملت، یک قبیله و یک کشور را بر باد داده بود. سکوها منجمد شدند و دالیچ مربی کروات صورت خود را در میان دو دستهایش پنهان کرد. در کرواسی همه مات و مبهوت پای گیرندههای خود دیدند سردار کروات چگونه بر زمین نشست و از آنجا که این فوتبال و راز توپ گرد در هر گردش خود داستانهای تازهای دارد، ادامه یافت تا بازی پس از ۱۲۰ دقیقه نبرد سخت و پرفشار به ضربات پنالتی کشیده شد و سردار زخمی و ناکام کرواتها یک بار دیگر در جنگ تن به تن مقابل یک وایکینگ به نام کسپر اشمایکل قرار گرفت که نبرد قبلی را برده بود. مرد کوچولوی کرواتها، چون کودک معصومی که از توپ و دروازه هراس پیدا کرده بود، ضربه آرام خود را در وسط دروازه نواخت و سرنوشت چنین خواست که اشمایکل از قبل به سمت راست خود شیرجه رفته بود. گل برای مودریچ و کرواسی و لبخند بیجان او که تبسم معصومانهای کرد و در نهایت کرواسی جنگهای تن به تن را برد و بزرگمرد کوچک کرواتها در آغوش یاران خود قرار گرفت. در فاصله ۳۰ دقیقه از یک اتفاق تراژیک به یک پایان خوش رسیدیم تا لحظات زیبای فوتبال را در حقیقت زندگی پیدا کنیم.

